English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3520 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
Hear it in his own words. U از زبان خودش بشنوید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
self compiling compiler U کامپایلری که به زبان اصلی خودش نوشته شده و قابلیت کامپایل کردن خود را نیز دارد
be your own worst enemy <idiom> U از ماست که بر ماست [کسی که به دست خودش برای خودش دردسر می تراشد.]
he pays his own money U نه اینکه از پول خودش یا پول خودش رامیدهد
disassembler U برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
translator U برنامهای که برنامه زبان سطح بالا را به زبان دیگر ترجمه میکند
translators U برنامهای که برنامه زبان سطح بالا را به زبان دیگر ترجمه میکند
languages U استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
assembly U زبان برنامه سازی ای که اطلاعاتی که به زبان ماشین تبدیل می کنند
language U استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
language U برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
languages U برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
host language U زبان برنامه نویسی که در ان زبان دیگری شامل شده و یاجاسازی گردیده است
compiler U که یک برنامه اصلی را که طبق اصول زبان است به زبان ماشین تبدیل و اجرا میکند
snobol U Language OrientedSymbolic String اسنوبال زبان سمبولیک رشته گرا زبان نمادی با گرایش رشتهای
linguo dental U زبان و دندانی با زبان و دندان درست شده
targetting U زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targeting U زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
target U زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targeted U زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targets U زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
targetted U زبانی که زبان از زبان اصلی به آن ترجمه خواهد شد
author language U زبان برنامه نویسی که به منظور طراحی برنامههای اموزشی برای سیستم CAI یافرمان توسط کامپیوتراستفاده میشود زبان تالیف
modula U یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که توسط Wirth Niklasبه عنوان جانشین زبان پاسکال ساخته شده است مدولا- 2
He is speechless (inarticulate). U سرو زبان ندارد ( بی زبان است)
professional slang U زبان پیشهای یا حرفهای زبان زرگری
mealymouthed U ادم چرب زبان شیرین زبان
bal U زبان ساده شده زبان اسمبلی
himself U خودش
herself U خودش
itself U خودش
number one <idiom> U برای دل خودش
in his own similitude U بصورت خودش
in his own hand writing U بخط خودش
it tells its own tale U از خودش پیداست
on/upon one's head <idiom> U برای خودش
to his own profit U بفایده خودش
in his own name U به اسم خودش
herself U خود ان زن خودش را
in his own name U بخاطر خودش
in his own similitude U مانند خودش
language U مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
Arabic U زبان تازی زبان عربی
interpret U ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
glib U چرب زبان زبان دار
interpreted U ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
languages U مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
interprets U ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
interpreting U ترجمه از یک زبان به زبان دیگر
It is her all right. U خود خودش است
He is behind it . He is at the bottom of it. U زیر سر خودش است
He has got too big for his boots . He tends to swagger . It has gone to his head . U خودش را گه کرده است
There he is in the flesh. there he is as large as life. U خودش حی وحاضر است
She pressed the child to her side. U بچه را به خودش چسباند
She considers herself to be the mastermind. She thimks she knows it all. U خودش را عقل کل می داند
vicarious saccifice U خودش به جای دیگران
He shot himself. U او به خودش شلیک کرد.
his own car [car of his own] U خودروی خودش [مرد]
he pays his own money U پولش را خودش میدهد
his hat cover his fanily U خودش است و کلاهش
She is the center of attraction . U آن زن همه را بسوی خودش می کشد
He fabcies himself as a writer (author). U به خیال خودش نویسنده است
The letter is in his own handwriting . U نامه بخط خودش است
It is a gain . U اینهم خودش غنیمت است
He fouled his reputation . U گند زد به آبرو ؟ حیثیت خودش
She only thinks of her self . she is self – centered. U فقط بفکر خودش است
It is the work of her enemies . U کار دست خودش داد
He lowered himself in the esteem of his friends. U خودش را از چشم دوستانش انداخت
She looks after number one . she does herself well . نمیگذارد برای خودش بد بگذرد.
all his g.are swans U غازهای خودش همه غوهستند
She fabricates them. she makes them up . U اینها را از خودش می سازد ( درمی آورد)
it pulls its weight U نسبت به سنگینی خودش خوب می کشد
She was reading the book to herself. U کتاب را آهسته ( پیش خودش) می خواند
He was quite a fellow in his day. U زمانی برای خودش آدمی بود
autoinoculation U تلقیح کسی با مایه بدن خودش
One must uphold ones dignity. U احترام هر کسی دست خودش است
scottish gaelic U زبان محلی مردم اسکاتلند وابسته به زبان گالیک اسکاتلند
autogamous U مربوط به لقاح یا باروری گل بوسیله گرده خودش
fricandeau U گوشت گوساله سرخ کرده درروغن خودش
breezing U تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
self feeder U ماشینی که موادلازمه ازطرف خودش بدان میرسد
breezes U تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
He forced his way thru the crowd . U بزور خودش رااز میان جمعیت رد کرد
breezed U تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
hansardize U متوجه مذاکرات جلسه پیش خودش کردن
breeze U تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
primed U عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
He went underground to avoid arrest. U او [مرد] خودش را غایم کرد تا دستگیرش نکنند.
He's back to his usual self. U او [مرد ] دوباره برگشت به رفتار قدیمی خودش.
He is afraid of his own shadow. ازسایه خودش می ترسد . [خیلی ترسو است.]
primes U عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
get what's coming to one <idiom> U هرکسی نوع رفتار را خودش رقم میزند
prime U عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
Being an actor has a certain amount of kudos attached to it. U بازیگر بودن خودش تا اندازه ای جلال دربردارد .
He did away with himself . U کلک خودش را کند ( خود کشی کرد )
assembler U یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم
antigens U مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
twicer U حروف چینی که خودش هم چاپ کننده است دو مرده
multiplication U عملیات ریاضی که یک عدد را یک واحد به خودش اضافه میکند
automatic U آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
automatics U آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
She gave me her phone number , but I'll be blessed if I can remember it ! U شماره تلفن خودش را به من داد ولی مگریادم می آید !
give someone enough rope and they will hang themself <idiom> U به کسی طناب بدی تا راحت خودش دار بزند
A prophet is not without honour, save in his own c. <proverb> U یک پیامبر را همه جا ارج مى نهند جز در سرزمین و خانه خودش.
antigen U مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
I dare you to say it to his face. U خیلی راست می گویی ( اگه مردی ) جلوی خودش بگه
He feels he must have the last word. U او فکر می کند که حتما باید حرف خودش را به کرسی بنشاند.
braking length U طول پارگی نخ [طولی از نخ که در اثر وزن خودش پاره شود]
to bring somebody into line U زور کردن کسی که خودش را [به دیگران] وفق بدهد یا هم معیار بشود
answers U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
striking off the roll U اسم یک solicitor را به تقاضای خودش یا بعلت ارتکاب خطا از لیست وکلاحذف کردن
privacy U حق یک شخص برای کسترش دادن یا محدود کردن دستیابی به داده مربوط به خودش
answer U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
Carrie is her own worst enemy, she's always falling out with people. U کری همیشه با همه بحث و جدل می کند و برای خودش دردسر می تراشد.
answered U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answering U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
fractal <adv.> <noun> O شکل هندسی که در خودش تکرار میشود هر قدر که آنرا بزرگ کنید یک حالت دارد
powers U اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
power U اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
powered U اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
powering U اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
qui facit per alium facit perse U کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
apl U یک زبان برنامه نویسی سطح بالا زبان برنامه نویسی رویه گرای سطح بالا برای محاسبات علمی و ریاضی
He has grown into a man . U برای خودش مردی شده ( بزرگ شده )
insitu U واقع در جای طبیعی خودش در جای خود
oxtongue U گل گاو زبان خانواده گل گاو زبان
peripheral U که به سیستم کامپیوتری اصلی متصل است . 2-هر وسیلهای که امکان ارتباط بین سیستم و خودش را فراهم کند ولی توسط سیستم اجرا نمیشود
under lease U وقتی مستاجر اصلی ملک برای مدتی کمتر از مدت باقیمانده اجاره خودش ملک را اجاره دهد
She is the one who has done . It is her own doing U کار کار خودش است
externals U که به کامپیوتر اصلی وصل است . 2-هر وسیلهای که ارتباطات بین کامپیوتر و خودش را ممکن می سازد ولی مستقیماگ توسط کامپیوتر اصلی پردازش نمیشود
external U که به کامپیوتر اصلی وصل است . 2-هر وسیلهای که ارتباطات بین کامپیوتر و خودش را ممکن می سازد ولی مستقیماگ توسط کامپیوتر اصلی پردازش نمیشود
privacy U قانونی که کاربران غیر محغاز نمیتوانند درباره افراد خصوصی از پایگاه داده ها داده دریافت کنند یا هر شخص فقط میتواند اطلاعات مربوط به خودش را در پایگاه داده بداند
tongues U زبان
grss language U زبان جی پی اس اس
tongue [language] U زبان
language U زبان
rpg language U زبان ار پی جی
report progarm generator U زبان ار- پی- جی
glossa U زبان
languages U زبان ها
language U زبان
as one man U با یک زبان
c++ U زبان ++C
tongueless U بی زبان
abuser U بد زبان
apt language U زبان ای پی تی
hound's tongue U سگ زبان
language lab U زبان
languages U زبان
abusers U بد زبان
apl language U زبان ای پی ال
two tongued U زبان
tongue U زبان
irish gaelic U زبان سلتی
glibness U طلاقت زبان
glib tongued U چرب زبان
glossology U زبان شناسی
gift of the gab U روانی زبان
gaulish U زبان گال
language processor U زبان پرداز
language processor U پردازشگر زبان
gestural postural language U زبان اطواری
high dutch U زبان المانی
glossal U مربوط به زبان
language master U زبان اموز
halophrastic language U زبان تک واژهای
lamblkin U زبان بسته
khowar U زبان خواری
gujarati U زبان گجراتی
keltŠetc U زبان سلت ها
graphic language U زبان نگارهای
grammer U دستور زبان
gramarey U دستور زبان
language master U اموزگار زبان
fortran U زبان فرترن
glottology U زبان شناسی
intelligent language U زبان هوشمند
human language U زبان بشری
glossitis U ورم زبان
hibernian U ایرلندی زبان
icelandic U زبان ایسلندی
kiffa australis U زبان جنوبی
accadian U زبان اکد
assembly language U زبان اسمبلی
assyrian U زبان اشوری
avestan U زبان اوستایی
baluchi U زبان بلوچی
basic language U زبان بیسیک
bengali U زبان بنگاله
brickbat U زخم زبان
charlatanism U زبان بازی
charlatanry U زبان بازی
cobol U زبان کوبول
comit language U زبان کامیت
command language U زبان فرماندهی
command language U زبان فرمان
command language U زبان دستوری
assembly language U زبان همگذاری
acrimoniousness U زخم زبان
Afghan زبان افغانی
algebraic language U زبان جبری
Recent search history Forum search
1Vintage style
1tink and grow rich
1affixation
3Pakhmeh be farsi mannish chi mishe?
3Pakhmeh be farsi mannish chi mishe?
3Pakhmeh be farsi mannish chi mishe?
2مهرآسا
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
2دلیل قرار دادن no1 بجای number 1
1معنی لغوی کیسینگ در رشته مهندسی آب چیست؟
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com